هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

هلیا، شکوفه هلو

هلیا خانوم ما

هلیا خانوم ما این روزا.. شب مهمونی بابا بزرگ می خوایم بریم فرودگاه دنبال باباجون.. اول صبحی نمی دونم چرا اینقدر اخم داری مامان جون!؟ اینجا هم لباس مشکلی تنت کردم اما نذاشتی عکس بندازم فقط شلوارک مشکی ات معلومه می خوایم بریم هیئت..   ...
15 آبان 1393

بابا بزرگ اومد

عزیز دوست داشتنی من سلاممم.. سلام به بلبل زبونی هات و خوشکل حرف زدنت... قربونت برم من که جدیدا اینقدر بزرگ شدی و شیطون و سر به هواااا ! دیگه رسما روی اوپن آشپزخونه هم از دست تو جمع شد و من  دیگه نمی دونم کجا مونده که تو کشفش کنی و غش غش بخندی.. این ماه یکی از بهترین ماه های عمر من و تو بود.. این ماه بابا بزرگ بعد از چندین سال دوری اومد پیشمون و من بعد از سالها احساس کردم که خوشبخت ترین آدم روی زمینم.. عزیز دلم دیگه دیدن بابا بزرگ از توی اسکایپ تموم شد و تو تونستی واسه یک بار هم که شده مامان جون و بابابزرگ رو توی خونه خودشون کنار همدیگه ببینیشون.. چقدر منتظر این روزها و این لحظه ها بودم و خدا رو شکر رسید و لحظه های ...
14 آبان 1393
1